شهادت نگین جهان و جنان؛
بی بی دوعالم،حضرت فاطمه زهرا(س) را به تمام شیعیان تسلیت عرض میکنم
چه زیبا تورا سروده آن گل روی فاطمی نسب که فرمود؛
<<اگر با یک دید واقع بین و منطقی نگاه کنیم ،بشریت یک جا مرهون فاطمه زهرا(س)است.
وفرمود؛((حضرت فاطمه(س)معنای ناگشوده ذهن و معارف بشری است)).
رسول خدا(ص) فرمود؛فاطمه پاره تن من است .هرکس اورا شاد کند ،مراخوشحال نموده وهرکس به او بدی کند،به من بدی کرده است.فاطمه عزیزترین مردم نزد من است.
رسول خدا (ص)فرموده ؛((بهترین و نیکوترین مردان شماعلی بن ابی طالب است وبرترین و بزرگترین جوانان شما،حسن و حسین هستندووالاترین وپاک ترین زنان شما،فاطمه زهرا می باشد.))
در بین تمام ممکنات،غیر از دو موجود؛یعنی پیغمبر اکرم(ص)و علی (ع)،کسی نمی تواندعظمت زهرا (س)را ادراک کند.
هیچ کس نمی تواند جلالت و عظمت و فضائل اوراغیرازپدرش وهمسرش ادراک کندواین قانون عقلی است.
لذا اشتباه نشودکه منی که هیچ نیستم می توانم راجع به جلالت و عظمت زهرا(س)بیانی داشته باشم!
من اصلانمی توانم ایشان را به تمام ادراک کنم؛چون بهره وجودی من در آن حدواندازه نیست که بتوانم اورا با آن عظمت ادراک کنم.تا بتوانم دربارۀ او چیزی بیان کنم. چون بیان، فرع بر ادراک است و کسی که ادراک کامل ندارد، ضرورتاً بیانش اگر به بهترین شکل هم باشد، ناقص خواهد بود.
بله، این درست است که هر کس در حد حصّۀ وجودی خودش از آن حضرت بهرهای میبرد، امّا همۀ مطلب این چیزها نیست. حالا من یک مثال میزنم تا مطلب روشن شود.
ما خداوند را آنطور که هست، نمیتوانیم ادراک کنیم؛ نمی توانیم نسبت به خداوند احاطه پیدا کنیم؛ امّا اینطور هم نیست که اصلاً خداوند را ادراک نکنیم؛ بلکه به قدر وسعمان و به قدر حصّۀ وجودیمان او را درک میکنیم. خداوند نامتناهی است و من متناهی هستم؛ متناهی نسبت به نامتناهی نمیتواند احاطه پیدا کند؛ ولی هر کس به قدر حصّۀ وجودی خودش خدا را میفهمد و درک میکند.
یک نفر از یک اقیانوس، به مقداری که می تواند، آب برمیدارد؛ امّا او که نمیتواند تمام اقیانوس را در ظرف خود بریزد. بنابراین نمی تواند نسبت به تمام اقیانوس احاطه پیدا کند. من این مثال را بیان کردم که بگویم عقلاً متناهی نمیتواند نامتناهی را بهطور کامل درک کند؛ درست همانطور که جا دادن یک اقیانوس در یک ظرف کوچک محال است.
پس اینکه من میگویم: ما نمیتوانیم زهرا (سلاماللهعلیها) را کمّاً و کیفاً ادراک کنیم؛ به این معنا نیست که بهطور کلّی از ادراک او بیبهره هستیم؛ بلکه هر کدام به مقداری که میتوانیم او را ادراک کنیم، از فیوضات و عظمتش بهرمند هستیم. تمام آنچه که ما میدانیم، سرنخی بسیار کوچک و ضعیف است که ما را به اقیانوس عظیم جلالت فاطمۀ زهرا (سلاماللهعلیها) راهنمایی میکند.پس بدانید که موضوع خیلی گسترده و مفصّل است.
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) حوریهای بهشتی است
پیامبراکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) که به معراج رفت بهشتیها را دید جهنّمیها را دید. در سوره نجم، همان ابتداء که وارد میشود و مسئله معراج را مطرح میکند: «وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى» (سوره نجم، آیات 13و14و15)؛ دوباره جبرئیل را دید. «عِندَ سِدْرَةِ المْنتَهَى. عِندَهَا جَنَّةُ المَأْوَى»؛ یعنی همان «عِندَ سِدْرَةِ المُنتَهَى» بود که «جَنَّةُ المَأْوَى» را دید، بهشت را آنجا دید.
ما روایت بسیاری نسبت به بهشت و معراج پیغمبراکرم (صلاللهعلیهوآله) و خصوصیّات آن داریم امّا این روایت از ابوصلت هروی است. او کسی است که خدمت امام هشتم (علیهالسلام) بود.
ابوصلت هروی نقل میکند که حضرت رضا (علیهالسلام) فرمودند:
«قَالَ النَّبِيُّ (صلاللهعلیهوآله) : لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ»
پیامبراکرم (صلاللهعلیهوآله) فرمودند: وقتی مرا به سوی معراج بردند، جبرئیل دست مرا گرفت، «فَأَدْخَلَنِي الْجَنَّةَ»؛ مرا وارد بهشت کرد، «فَنَاوَلَنِي مِنْ رُطَبِهَا فَأَكَلْتُهُ»؛ از رطب بهشتی به من داد و من آن را خوردم. «فَتَحَوَّلَ ذَلِكَ نُطْفَةً»؛ همان میوه بهشتی بود که به صورت نطفهای شد «فِي صُلْبِي» در صُلب من قرار گرفت. آنگاه که به زمین هبوط کردم، آن نطفه در رحم خدیجه قرار گرفت و حامله شد، «فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ»
بعد دارد که حضرت فرمودند:
«فَفَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ»؛ چه زیبا است! زهرا (سلاماللهعلیها) حوریهای به صورت انسان است. اوّل «حَوْرَاءُ» است بعد «إِنْسِيَّةٌ». یک وقت میگویی: «إِنْسِيَّةٌ حَوْرَاءُ»؛ یک وقت میگویی: «حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ». چقدر زیبا است! فرق را ببینید! به حضرت آدم گفتند از این میوه زمینی نخور، از اینجا میروی بیرون! خورد و از آنجا آمد بیرون. او در بهشت بود آمد بیرون، این از زمین میرود به بهشت. من نمیخواهم مقایسه کنم و فضیلت پیغمبر اکرم را بگویم، ببینید این چطور عروج میکند، او چطور هبوط میکند! هردو پیغمبرند.
میان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است
واقعاً اینگونه است! این عروج میکند؛ یعنی از زمین میکَند میرود بالا، او از بالا هبوط میکند.
بعد فرمودند: «فَكُلَّمَا»؛ هرگاه، من شائق شدم «إِلَى رَائِحَةِ الْجَنَّةِ»؛ هروقت خواستم بوی بهشت را استشمام کنم، «شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ» دخترم را بو میکنم؛ او بوی بهشت میدهد.
من روایات متعدّدی در این زمینه دیدم. در روایتی است که عایشه به پیغمبر اشکال ظاهری میکند که زهرا(سلاماللهعلیها)، دختر شما بزرگ شده است، شما چرا اینقدر او میبوسی و میبویی؟
پیامبراکرم (صلاللهعلیهوآله) به او میگوید: برو دنبال کارت! من به معراج رفتم، من میفهمم بوی بهشت چیست. از او بوی بهشت میآید. بوی بهشت در شامّهام هست. او شخصی آسمانی است که در زمین جلوه کرده است.
زمانی كه ابوبكر و عمر تصمیم گرفتند كه مانع رسیدن فدك به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)شوند. این خبر كه به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) رسید، به مسجد رفتند و جمعیت زیادی هم آنجا بود و خطبه معروفشان را خواندند.
عبدالله بن حسن از پدران بزرگوارش روایت میكند:
«لاثَتْ خِمارَها عَلی رَأْسِهٰا»
لاث به معنی پیچیده است. مثلاً میگوییم «لاث العمّامة علی راسِه» ای شدّها و ربطها یعنی عمّامه را به سرش پیچید. امّا خِمار چیزی بوده است بزرگتر از روسریهای فعلی زنها به صورتی كه سر و سینه و گردن را میپوشانده است و همان است كه در آیۀ شریفه آمده است:
«وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیوبِهِنَّ»روسریهایشان را طوری روی سر بیندازند كه سینه را بپوشاند.
خُمر جمع خِمار است. به هر حال وقتی این خبر به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) رسید برخاستند و خمار را بستند. لاثَ به معنای پیچیدن است. از لفظ خمار هم معلوم میشود كه حضرت طوری آن روسری را به كار برده بودند كه روی گردن و سینه ایشان پوشیده شده بود.
«وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِهٰا»
جلباب نوعی پوشش سراسری بوده كه روی لباسها میپوشیدهاند. شاید چیزی شبیه عبای امروز یا پیراهن بلند عربی. الآن در مناطق عرب-نشین تعبیر به عبا می¬کنند. حضرت آن پوشش سراسری را هم طوری بر سر افكندند كه بر تمام بدن ایشان، محیط بود. ما می¬گوییم پوشش برتر؛ یعنی چادر. این را هم بر سرشان انداختند که تمام بدن پوشیده شود.
این مسئلۀ پوشش شخصی ایشان بود که چگونه خودشان را پوشاندند. تا اینجا یكی از مسائل قابل توجّه، همین مسئلۀ پوشش حضرت است كه ایشان برای وارد شدن در مسجد كه مردان در آنجا حضور داشتند چگونه خودشان را از نظر پوشش آماده كردند.
پوشش حضرت در میان همراهان
«وَ أَقْبَلَتْ فی لُمَّةٍ (لمةٍ) مِنْ حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَوْمِها»
یعنی حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) همراه با گروهی كه به اصطلاح همسن و سالها، یا همآهنگها، یا از یاران و اعوان و خویشاوندان ایشان بودند حركت كردند.
غرضم در اینجا توجه به جماعتی است كه آن حضرت را در حركت به سمت مسجد همراهی كردند و احتمال زیاد دارد كه منظور همراهان از این كار یاری حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) باشد. همانطور كه امروز اگر كسی برای حضور در مجلس احتجاج حركت میكند گروهی از همفكرانش نیز او را همراهی میكنند.
پس در این اقدام حضرت دو احتمال وجود دارد اوّل آنكه شخصیت ظاهری ایشان محفوظ بماند، دوّم اینكه پیكرۀ ظاهری حضرت هم در بین مردها نمایان نشود و در میان گروه زنان پوشیده بماند.
بنابراین اعوانشان را خبر کردند و آمدند دور حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) را گرفتند، برای اینکه وقتی ایشان می¬خواهند خارج شوند، در بین این اجنبی¬ها، حتی پیکره¬اشان را هم کسی نبینند. حتی پوشش چادر آنقدر بلند بوده که وقتی حضرت می¬خواستند حرکت کنند، بخشی از این پوشش، زیر پای حضرت قرار میگرفت.
من اینها را خواندم برای اینکه می¬گویند: حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) تشریف بردند مسجد و حتی در بین آنها، خطبه هم خواندند! امّا چگونه رفتند؟ ببینید پوشش را! با چه وضعی رفتند؟ با اینکه خِمار بود، پوشش سراسری بود، آنقدر هم بلند بوده كه زیر پاهایشان می¬رفته، دوباره خبر کردند که دور او را بگیرند تا حتی اجنبی او را نبیند.
در ادامۀ روایت دارد:
«تَطَاُ ذُیولَها»
یعنی حضرت در راه رفتن پا روی پایین لباسش میگذاشت. یا بر اثر ناراحتی با شتاب حركت میكرد. در اینجا به طور مسلّم منظور این است كه لباس ایشان آنقدر بلند بود كه گاه زیر پا قرار میگرفت و چون ممكن است از این عبارت استشمام شود كه حضرت در راه رفتن عجله داشتند در ادامه آمده است:
ما تَخْرِمُ مِشْیتُهٰا مِشیةَ رَسُولِاللّه(صلیاللهعلیهوآله):
یعنی راه رفتن حضرت هیچ كم از راه رفتن پیغمبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) نداشت.
از نظر ما طلبهها مشیة بر وزن «فِعلِه» نوع و هیئت فعل را میرساند. یعنی روش راه رفتن حضرت هیچ از روش راه رفتن پدرشان كم نداشت؛ یعنی با همان متانت و وقار رسول اكرم(صلیاللهعلیهوآله) حركت میكرد و آن عظمت و وقار و متانت در راه رفتن او بود و همۀ آنچه را كه شایستۀ یك زن است رعایت كرده بود.
در این عبارت دو نكته وجود دارد:
اوّل آنكه رفع این شبهه است كه چرا حضرت تند میرفت و عجله داشت؟ پاسخ میگوید مَشی او مثل پدرش رسول اكرم(صلیاللهعلیهوآله) بود؛ یعنی با همان متانت و وقار حرکت میکردند.
دوّم این كه شاید به دلیل بلند بودن لباس، قهراً زیر پا قرار میگرفته است.
«حَتّی دَخَلَتْ عَلی أَبی بَكْرٍ وَ هُوَ فی حَشْدٍ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الأنْصٰارِ وَ غَیرِهِمْ»
تا این كه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در مسجد بر ابیبكر وارد شد در حالی كه گرداگرد او را جمع زیادی از مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین گرفته بودند. حَشد همان گروه و جماعت است.
«فَنیطَتْ دُونَها مُلاَءةٌ»
سپس میان حضرت و مردم پردهای نصب شد.
وقتی حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) وارد مسجد میشود در آنجا پردهای نصب میکنند. «مُلاَءةٌ» به معنای إزار یا پرده است. یعنی بین ایشان و آن مردها كه از مهاجرین و انصار و گرداگرد ابیبكر بودهاند پردهای آویخته میشود حتّی در برخی نسخهها آمده است: «مُلاَءةٌ قِبطّیةٌ»؛ یعنی حتی جنس پرده را كه مصری بوده است مشخص كردهاند. به هر حال نكتۀ مهم در این بخش آن است كه همین كه حضرت وارد میشود دستور میدهند كه پردهای بین ایشان و دیگران بیاویزند. البته از كلمۀ «فَجَلَست» كه در خطبه آمده استفاده میشود كه قبل از این كه حضرت بنشینند پرده را سریع میآویزند. یعنی همین كه خبردار میشوند دختر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) در راه مسجد است یا به محض ورود ایشان محیط را آماده میكنند و این پرده را نصب میكنند و این خود باز از اموری است که برای حفظ حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از نگاه مردان رعایت کردهاند و به نحوی یک احترامی بوده كه به صورت سنّت درآمده است و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت میشود.